ارزیابی یک پیامد ذهنآگاهی
بازارزیابی شناختی در MiCBT از پدیدارشناسی ذهنآگاهی مشتق میشود. در اینجا مشکل افکار یا محتوای افکار نیست، بلکه واکنش به تجربه افکار مدنظر است.
این واکنش به یک فکر است که آن را تقویت میکند. به طور خاص، MiCBT ماهیت افکار و حالات بدنی هم ظهور آنها را مدنظر قرار میدهد؛ ثانیا بر سازوکار پردازش افکار تأکید دارد نه محتوای آنها. تأکید اولیه بر پردازش به مهارتهای ایجادشده با مراقبه ذهنآگاهی مرتبط است که فعالیت اصلی در اوایل MiCBT (مرحله اول) است. با این حال MiCBT تأیید نمیکند که این دو نقطه تمرکز (محتوا و پردازش) به طور متقابل منحصر به فردند یا اینکه به چالش کشیدن افکار غیرمفید مؤثر نیست. بلکه فرض میکند انعطاف پذیری شناختی باید به حد کافی افزایش یابد تا ارزیابی گسترده تر و عمیق تر افکار یک فکر در حال ظهور را امکان پذیر کند.
برای نمونه یک موقعیت بسیار مشابه به درمانهای شناختی در MiCBT وجود دارد که از درمانجو خواسته میشود با حفظ توجه بر نفس کشیدن، ماهیت چالش انگیز افکار را مشاهده کند. یک قسمت مهم این تمرین عبارت است از بررسی این مسئله که آیا وقتی افکار ناراحت کننده به طور غیرداورانه مشاهده میشوند، هنوز فرد را آشفته میکنند. درمانجویان به تدریج در می یابند هنگامی که یک فکر به همان صورتی که هست ملاحظه شود (فقط یک فکر)، اگر اجازه دهیم بیاید و بگذرد، دیگر نه ناراحت کننده خواهد بود و نه پایدار. علاوه بر این، بازارزیابی ناراحتی جسمی پیش آمده طی اولین مراحل وارسی بدنی نیز به روش بسیار مشابهی انجام پذیر است. با کسب درک بهتر پردازش اطلاعات این محتوا به سادگی بازارزیابی میشود، زیرا بار هیجانی مرتبط با محتوای هیجانی از طریق فنون وارسی بدن، مورد لحاظ قرار می گیرد. به عبارت دیگر دیدگاه نسبت به یک موضوع به واسطه خود تجربه تغییر میکند.
این فرایند را پردازش از پایین به بالا می گویند و محدود به تغییر به وسیله فرایندهای از بالا به پایین نیست که در آن فقط معنای یک عقیده مورد توجه قرار می گیرد. با اینکه به نظر میرسد بازسازی شناختی با آموزش ذهنآگاهی ناهمخوان باشد، گاهی کاربرد بازسازی شناختی به خودی خود بسیار مناسب است. برای مثال در بعضی درمانجویان میزان آمادگی برای تغییر به اندازهای نیرومند نیست که بتواند بر عقاید بنیادین مرتبط با ناتوانی در کنار آمدن با تکلیف منزل (۳۰ دقیقه تمرین مراقبه نشسته، دو بار در روز) غالب شود. در این صورت می توان از رویکرد شناختی سنتی استفاده کرد. در این رویکرد تصور میشود تغییر معنا یا عقیده میتواند رفتار را تغییر دهد. درمانجوی دختر ده سالهای را به خاطر میآورم که از پنج سالگی از اختلال اضطراب فراگیر رنج می برد. با این دختر کم سن و سال توافق کردیم روزی دو بار همراه مادرش تمرین کند.
در دو هفته اول کار خیلی خوب پیش رفت، اما مادر به تدریج پر مشغله شد و نتوانست این روند را با دخترش ادامه دهد. دختر تا جلسه درمان بعدی روزی یکبار به تنهایی تمرین کرد. مشخص شد که استرس و اضطراب خود مادر موجب تقویت اضطراب و رفتار اجتنابی دختر شده بود، اما در آن زمان احساس کردم بهترین کاری که می توانم انجام دهم، تمرکز بر دختر است. در عین حال تلاش می کردم تغییر را در مادر سرمشق دهی کنم. در حالی که من، مادر و دختر در اتاق بودیم، شروع به استفاده از دیالوگ سقراطی با دختر کردم تا هر دو آنها را کمک کنم دیدگاههایشان را باز ارزیابی کنند.
درمانگر: گفتی سخته که صبح از خواب بیدار شوی و تمرین کنی، حتی به مدت ۱۰ دقیقه، زیرا ممکنه دیر وقت از مدرسه برگشته باشی، درسته؟ درمانجو: بله، تلاش کردم ولی نشد؛ من خیلی خسته ام. مادر از این دیدگاه حمایت کرد: «بله، دو بار تمرین در روز واقعا برایش خیلی زیاده...» که عقیده کودک را تقویت می کرد. درمانگر: یادمه هفته قبل گفتید خانه خیلی بزرگی رو دیدید و به شدت هیجان زده شدید، زیرا استخر خیلی بزرگ و جای بزرگی برای بازی کردن داشت. درسته؟ درمانجو: بله، و مامان و بابا خیلی دوست داشتند، اما گفتند خیلی گرونه بعید میدونم بتوانند اونجا رو بخرند.
درمانگر: ظاهرا خونه خیلی قشنگی بوده. شما گفتید که کمی بیرون از شهر بود. چقدر از خونه فعلی تون دورتره؟ درمانجو: حدود ۲۰ کیلومتر درمانگر: با ماشین فاصله اون خونه بزرگ تا خونه فعلی تون چقدره؟ درمانجو: حدود ده دقیقه. درمانگر: پس اگر والدین شما بتوانند اون خونه رو بخرند شما خیلی خوشحال میشوید، حتی اگه مجبور باشید روزی ده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید تا به مدرسه برسید؟ دختر خیلی باهوش بود و شروع کرد به لبخند زدن. متوجه شده بود که چرا باب صحبت در این مورد را باز کردم. درمانگر: خوب اینجا هیچ مشکلی با زودتر بیدار شدن نداشتید، اما یک دقیقه پیش گفتید ده دقیقه زودتر بیدار شدن برای شما خیلیه. هنوز هم معتقدی اگه خیلی انگیزه داشته باشی باز هم این ده دقیقه برات خیلیه؟ درمانجو: ممممممم، فکر نکنم.
بعد از اینکه پرسیدم چه تفاوتی بین این دو موقعیت وجود دارد، از بحثهای انگیزشی استفاده کردم این درمانجو مشکلی در بازارزیابی دیدگاه خود نداشت و در نهایت مادرش وی را تشویق کرد راهبردهای جدیدی را بیابد. دو هفته بعد، توافق کردیم ۲۰ دقیقه صبح و ۳۰ دقیقه عصرها تمرین داشته باشیم. چهار ماه بعد او دیگر تشخیص اختلال را دریافت نکرد و نیازی به مصرف داروهای آرام بخش نبود. این مورد واقعی نشان میدهد کاربرد بازارزیابی شناختی برای کمک به دیگر جنبههای درمان چقدر مفید است. کاربرد بازارزیابی شناختی در MiCBT به شرایط بستگی دارد و انعطاف ناپذیری نظری ممکن است اثربخشی این درمان را ضعیف کند یا حتی سبب قطع درمان از سوی درمانجو شود. لازم نیست «عطایش را به لقایش ببخشید». تصمیم گیری در مورد بازارزیابی محتوا به درک موقعیت بستگی دارد. در بافت تمرین رسمی مراقبه ذهنآگاهی، از درمانجو میخواهیم محتوا را با سازوکار اشتباه نگیرد. اگرچه طی تمرین بهتر است تمرکز روی محتوای افکار نباشد، در زندگی روزمره، همان طور که مسائل را با درمانجو مورد بحث قرار میدهیم، مشکلی در به چالش کشیدن محتوای یک فکر وجود ندارد، به ویژه هنگامی که درمانجو میآموزد افکار تا این حد اهمیت ندارند که جدی گرفته شوند. نیازی به دو کرانه افراطی نیست. در MiCBT در واقع تلاش میکنیم برای یافتن یک راه بینابین پذیرش و تغییر را یکپارچه کنیم.
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاریفرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیدهدار، صص131-127، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}